در حال گذر از کنار پاساژی جمعیتی رو دیدم که دعوای 2 نفر رو به نظاره نشستن: یک دختر جوان 23 یا 24 ساله و یک پسر حدودا 30 ساله(راننده پراید) هرگز فکر نمیکردم یه دختر بتونه اینجوری فحاشی کنه! و یک مرد با یک خانم اینطوری برخورد کنه، اونم سر جای پارک... نسل به نسل داریم بی فرهنگ تر میشیم؛ متاسفانه! احترام به بزرگ تر،کمی گذشت،یه لبخند ساده به همسایه دیگه داره میشه افسانه! قسمت بدتر مردمی بودن که اونجا ایستادن،بدون کوچکترین حرکتی،انگار مسابقات ... رو تماشا میکنن... به کجا چنین شتابان! به خودمون بیایم. ما جامعه رو میسازیم. ساختن رو از خودمون و فردی شروع کنیم. یاد گرفتیم که تعارفات قشنگ،تکه پاره کنیم اما موقعی که باید گذشت داشته باشیم چهره واقعی خودمون رو نشون میدیم. با خودمون میگیم چرا من کوتاه بیام! و اینگونه است که بسیاری از روابط و انسان های با ارزش اطرافمون رو از دست میدیم؛ حتی گاها پدر و مادر یا خواهر و برادر... استادمون حرف قشنگی میزد: عرض زندگی مهمه،نه طولش! ببینیم تاامروزعرض زندگیمون چقدر بوده.

إندی سیلامایار ،إنی آغانی / آغالار هم سیلامایار إنینی (دیگر کوچکترها حرمت بزرگترها را نگه نمیدارن/ بزرگتر هم حرمت کوچکتر را نگه نمیدارند)
آق سویت برن بیر مهربان إنانی / ظالیم اوغلی ینجیب دوراننی گوردیم (مادری مهربانی که شیر سفیدش را به بچش داده/بچه ظالمش را در حال تنبیهش دیدم)